گفتگو با مهرداد کوشا
در باره اوضاع سياسى و وضعيت مردم

یک دنیای بهتر: رژیم اسلامی در دوره اخیر سیاست از رو بستن شمشیر خونین اسلام را در دستور قرار داد. اعدام را بطور گسترده در دستور خود قرار داد. سیاست دستگیری و زندان و سرکوب را بطور گسترده ای دنبال کرده است. ارزیابی شما از این سیاست رژیم چیست؟ تاثیر این سیاست را در موقعیت سیاسی جامعه چگونه می بینید؟
مهرداد کوشا: یک وجه اساسی ازعملکرد رژیم اسلامی در طول سی سال حاکمیت سیاه آن، سرکوب وحشیانه جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و بطور کلی خاموش ساختن هرگونه اعتراض و حرکتی بوده که به هرشکل و اندازه موجودیت نظام را زیر سئوال ببرد. سیاست حفظ نظام به هرقیمت و در هرشرایط، بطورکلی سیاست هر دوجناح رژیم بوده و دراین راه همواره از زندان و شکنجه و اعدام بهره گرفته اند. شدت و ضعف این وحشیگری در دوره های مختلف تابع شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی، پیشروی یاعقب نشینی جنبش مردمی، و نیز شرایط بین المللی بوده است. درعین حال و درکنار این سیاست، بخشی از جنبش ملی اسلامی که می پنداشت حل بحران سیاسی جمهوری اسلامی، آنهم پس از گذشت حدود دو دهه از پیدایش آن، مستلزم استفاده از ابزارهای دیگری نیز هست، اصلاح طلبی دوم خردادی را با رعایت کامل احتیاط ضمیمه سیاست خود ساخت. این سیاست که مشخصاً با دوره 8 ساله دولت خاتمی تعریف و تداعی می شود، اگرچه منجر به تغییرات اساسی در ساختار نظام اسلامی و ایجاد ثبات درآن نشد، ولی دوره تنفسی بود برای کاهش فشار و تنش داخلی و خارجی بر جمهوری اسلامی. طبیعی است که جنبش اعتراضی مردم هم تاحدودی توانست از این سوپاپ اطمینان به نفع خود استفاده کند. دراین بین، تشخیص منافع و مصالح جمهوری اسلامی در اواسط دهه 70 و تفکیک آن از مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم موضوع بسیار با اهمیت و حساسی است که متاسفانه بخشی از نیروهای اپوزیسیون ازدرک صحیح آن عاجز مانده، بعضاً اصلاح طلبی را مترادف با سهیم شدن در قدرت سیاسی دانستند و با این ترتیب، اصلاح طلبی دوم خردادی را حرکتی مترقی، روبه جلو و در راستای دفاع ازحقوق مردم ارزیابی کرده و دنباله روی آن شدند.
باشکست جنبش دوم خرداد  ودر شرایطی که از یکسوعدم تمرکزسیاسی در ارکان نظام اسلامی و تشتت دربین جناحهای آن افزایش یافته بود و از سوی دیگر، جنبشهای اعتراضی کارگران، پرستاران و معلمان، با اتکاء به تجربه عملی چندساله، تنها راه برای دستیابی به حقوق صنفی و اقتصادی خود را گسترش این اعتراضات، به منظور وادار ساختن رژیم در پاسخگویی به مطالباتشان ارزیابی کرده و بخش قابل توجهی از جنبش دانشجویی نیزبه عنوان کانون تئوریک و نظری جنبش مردمی، خاتمی و دوم خرداد را کاملاً دور زده و با نفی دفتر تحکیم وحدت به عنوان ظرف و تشکیلاتی برای پیشبردجنبش دانشجویی، خود را برای سازماندهی جنبش مستقل کمونیستی دردانشگاه آماده می کرد، رژیم اسلامی راهکار خروج از این مخمصه را در شروع دور جدیدی از سرکوب و ترور و اعدام به منظورایجاد رعب و وحشت یافت و رسالت آن بعهده دولت احمدی نژاد قرار گرفت. تاثیر کاملا منفی و مخرب این سیاست بر جنبش سرنگونی طلبی و آزادیخواهی برکسی پوشیده نیست. ترس و ناامیدی و پاسیفیسم از بارزترین آثار این سیاست طی یکسال و نیم اخیر بوده، اما بنظر می رسد که این دوره ای موقت است، بطوریکه هم اکنون با وجود همه عوامل سرکوب، مبارزات کارگران و دانشجویان جان تازه ای گرفته است. این مبارزات باید گسترش یافته و سراسری شود. بخصوص که در حال حاضر رژیم اسلامی با بحران سخت اقتصادی مواجه بوده و از این لحاظ ضعیف ترین موقعیت را درعرصه داخلی و بین المللی داراست.
یک دنیای بهتر: شما متعلق به نسلی هستید که قتل عامهای ۳۰ خرداد ١٣۶٠ و ۱۱ شهریورسال ١٣۶٧ را از سر گذرانده است. تفاوت شرایط آن دوره را با شرایط دوره حاضر، تفاوت نسل آن دوره را با نسل جوان حاضر در ارزیابی اجتماعی و سنت مبارزاتی چگونه می بینید؟
مهرداد کوشا: تفاوتهای زیادی بین این دو دوره وجود دارد و تغییرات زیادی رخ داده است. این تغییرات هم در موقعیت رژیم اسلامی است، هم در وضعیت نیروهای اپوزیسیون و سنتهای مبارزاتی آنها.
30 خردادسال 1360که با قتل عام و زندان و شکنجه نسلی از مردم ایران آغازشد، نقطه عطف شکست انقلاب 57 و حاکم شدن رژیم اسلامی است. در آن دوره آگاهیهای سیاسی و اجتماعی مردم و شناخت شان از جمهوری اسلامی به مراتب کمتر از امروز بود. بسیاری نسبت به حکومت دچار توهم بودند و البته برخی از سازمانهای سیاسی نیز به این توهم دامن می زدند. در چنین فضایی رژیم می توانست هر روز دهها نفر از کمونیستها و آزادیخواهان را به جوخه های اعدام بسپارد؛ اسامی شان را از رادیو و تلویزیون اعلام کند و با بیشرمی تمام زندان را "دانشگاه آدم سازی" بنامد. سی خرداد سرآغاز یک دوره سیاه در تاریخ بشریت است که جمهوری اسلامی توانست جامعه ایران را بشدت مرعوب ساخته و درسایه آن حاکمیت سیاسی خود را تثبیت نماید. طی 30سال گذشته این رژیم از بحرانهای متعددی عبور کرده و تجارب زیادی در سرکوب و ترور آموخته و روشهای مختلفی را آزموده است؛حوزه عمل اسلام سیاسی را در خارج از مرزهای کشور گسترش داده و با تشکیل و تقویت سازمانها و دسته های تروریستی، موقعیت خود را در منطقه محکمتر نموده است؛ با روشهای دیپلماسی آشنایی بیشتری پیدا کرده و در زد و بندهای سیاسی درعرصه بین المللی حضور فعالتری یافته است. این رژیم اما هیچگاه مطلوبیتی نزد مردم ایران و کل بشریت متمدن جهان نداشته و به عنوان یکی ازحکومتهای بشدت منفورعصر حاضر محسوب می شود.
در مورد نسل پیشین و سنتهای مبارزاتی آن و مقایسه آنها با دوره حاضر ابتدا باید نگاهی به گذشته انداخت. دوره قبل از 30 خرداد 1360 اگرچه مبارزه سیاسی با شدت تمام و با حضور توده وسیعی از کمونیستها و آزادیخواهان جریان داشت،اما مرزبندیهای سیاسی شفاف نبود و این مبارزات بیشترشکل پوپولیستی داشت، تا کمونیستی. نیروهای این جنبش عمدتا فاقد مدرنیسم  فکری و دچار رسوبات مذهبی، تابوها و سنن قدیمی بودند. تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی و ادبیات کلاسیک مارکسیستی نزد این نیروها بیشترعلوم تفسیر وضع موجود بود تا تغییر آن. نقطه عطف مشخصی در تغییر این دوره، ظهورادبیات کمونیستی و نقد سیاسی مدرنی است که با انتشار کتابها، مقالات و نشریات "هسته سهند" و سپس "سازمان اتحاد مبارزان کمونیست" تحت رهبری منصورحکمت به سرعت رشد و گسترش یافت و به جنبشی که عملاً فلج و متوقف شده بود، جان تازه بخشید. متاسفانه این دوره مدت زیادی نپایید و در شرایطی که هنوز سنتهای مبارزاتی گذشته غالب و جنبش کمونیستی در آغاز یک دوره گذار قرار داشت، دستگیری وسیع کمونیستها و آزادیخواهان و قتل عام آنها توسط رژیم اسلامی شروع یک دوره فترت در جنبش کمونیستی و سرنگونی طلب را رقم زد. طی این دوره هزاران نفر از نیروهای اپوزیسیون جان باختند و کسانی که ازاین مهلکه جان بدر بردند، درواقع بازماندگان یک هولوکاست واقعی بودند که اکثرآنها در اواخر سال 1367 از زندانها آزادشدند. این فاجعه انسانی وعوارض و تبعات آن، بیشتر کسانی را که پس ازآزادی اززندان در داخل کشور باقی ماندند، ازلحاظ سیاسی خانه نشین کرد.
ازسوی دیگر، دستاوردهای ارزنده سیاسی وتئوريک کمونیزم کارگری طی این دوره – که به سبب استقرارکانون آن، یعنی حککا، درخارج ازکشور از حملات وحشیانه رژیم اسلامی در امان مانده بود – و نیز سپری شدن دوره فترت ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی در سطح بین المللی و درکنارآن، بهره گیری از پیشرفتهای تکنولوژیک درعرصه ارتباطات، مهمترین عواملی بود که توانست به دوران فترت مبارزه سیاسی و اجتماعی در داخل کشور پایان داده و درعین حال، نسل جدیدی را پرورش دهد؛ نسلی که امروزهویت مستقل و کمونیستی خود را در جنبش دانشجویی اعلام داشته، ولی هنوز در نیمه راه است. سرزنده و سرشار از انرژی است؛ مرزبندیهای سیاسی به مراتب شفافتری نسبت به نسل پیشین دارد؛ خودش را از تابوها و سنن گذشته رها ساخته و پایبند سکولاریسم است؛ دنیا را در جلوی خود دارد و دلیلی نمی بیند که از دستاوردهای تمدن بی بهره باشد. بسیار بی پرواست وعلیرغم موانعی که حکومت سر راهش قرار داده، کوتاه نمی آید و با نظام حاکم جنگ و گریزی پیوسته و مستمردارد.
مبارزه این نسل، با درنظر داشتن کمیت قابل ملاحظه نیروهای آن، برجسته ترین نقش را در ارتقاء آگاهیهای سیاسی واجتماعی مردم و پیشبرد مبارزات آنها داشته و خواهد داشت.     
یک دنیای بهتر: دو جنبش اجتماعی، ناسیونالیسم پرو غربی و کمونیسم کارگری در طول سالهای گذشته تلاش کرده اند افق و آرمان و چشم انداز خود را از وضعیت بر تحولات جامعه حاکم کنند. کلا موقعیت این جنبشها را در اذهان جامعه چگونه می بینید؟ عموم مردم زمانیکه به آینده فکر میکنند، کدام تصاویر در ذهنشان برجسته میشود؟
مهرداد کوشا:عموم مردم وقتی به آینده فکرمی کنند، اولین تصویری که در ذهنشان مجسم       می شود، یک زندگی آرام، بدون جمهوری اسلامی است. بیزاری مردم از این حکومت ابعادی همه جانبه دارد. مردم ایران، فارغ از هرعقیده و بینشی، بدرستی تمامی مشکلات اقتصادی و اجتماعی خود را ناشی از حاکمیت رژیم اسلامی می دانند و سرنگونی آنرا آرزو می کنند. اگرچه عده ای منشاء رفتار و عملکرد حکومت را قوانین دینی ارزیابی کرده و این دو را لاینفک از هم              می دانند و عده ای برخلاف این نظر و البته به اشتباه، معتقد اند که دین منفک و مبرا از حکومت وعملکرد آن بوده و تنها ابزار و وسیله ای در دست حاکمیت است، ولی جملگی بر ضرورت جدایی دین از سیاست و دولت و شئون اجتماعی تاکید داشته وعملاً جامعه ای را به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی درنظر می گیرند که خصیصه اصلی آن سکولاریسم است؛ امری که مسلماً پیش شرط سایرتحولات اجتماعی خواهد بود. علاوه برآن، مردم خواهان رفاه اقتصادی، شادی، روابط انسانی، برخورداری از آزادیهای اجتماعی و سیاسی و بطورخلاصه، خواهان برقراری نظامی هستند که در آن خود حاکم بر مقدرات خویش باشند. علیرغم این موضوع، درپاسخ به این سئوال که از نظرعموم مردم آلترناتیو جمهوری اسلامی ناسیونالیزم پروغرب است یا کمونیزم کارگری، باید بگویم که انتخاب قطعی هنوز صورت نگرفته است. می توان چنین گفت: اگر بلافاصله و همین امروز دراین باره رای گیری شود، اکثریت آراء بنفع ناسیونالیزم پروغرب است و چنانچه در فضایی کاملاً آزاد و به مدت حدود شش ماه امکانات یکسان برای تبلیغ دو آلترناتیو یادشده فراهم گردد و سپس رای گیری صورت گیرد، اکثریت آراء بنفع کمونیزم کارگری خواهد بود. دقت و توجه کافی به این مسئله توسط احزاب و نیروهای جنبش کمونیسم کارگری - درشرایطی که فراهم شدن چنین فضای آزاد سیاسی، حداقل در کوتاه مدت ممکن بنظر نمی رسد- موضوع بسیار با اهمیتی است که اولاً ضرورت کار تبلیغی گسترده بین مردم و ثانیاً، توجه به پتانسیل جنبش کمونیسم کارگری را جهت اتخاذ تاکتیک های صحیح مبارزاتی در دستور کار آنها قرار می دهد.   
یک دنیای بهتر: گرانی و افزایش قیمتها سیر صعودی ای را در چند سال اخیر طی کرده است. در سال گذشته تورم افزایش ناگهانی داشت. عوامل اقتصادی و سیاسی این افزایش قیمتها را در چه می بینید؟ مردم چگونه با این وضعیت سر میکنند؟
مهرداد کوشا:پدیده کنونی حاکم بر اقتصاد ایران را می توان "رکود تورمی" نام  نهاد. سرمایه گذاری در بخش تولید بطور مستمر و فاحش کاهش یافته، بنحوی که بعضی از صاحبان سرمایه کار تولیدی را نوعی حماقت اقتصادی می دانند. این امر بطور کلی ناشی از فقدان سودآوری و انباشت متعارف سرمایه در شرایط فعلی ایران است که علاوه بر بحران ذاتی سرمایه داری، عوامل و فاکتورهای متعددی را شامل می شود. فقدان قوانین و مقررات مشخص و باثبات در تمامی زمینه ها، وجود مراکز متعدد تصمیم گیری، سلطه سازمانها و نهادهای دولتی بر تمامی عرصه های اقتصادی، وجود نهادها و بنگاههای اقتصادی خاص که با استفاده کامل از رانت های مالی ومالیاتی وغیره دربخش تولید یا واردات کالا امکان هرگونه رقابت دربازار را از دیگران سلب می نمایند، در اختیار نبودن مواد اولیه لازم برای تولیدکالا، برخوردار نبودن اکثر واحدهای تولیدی از تکنولوژی روزدنیا، مانع تراشی انواع و اقسام سازمانهای دولتی و نهادهای عمومی برسر راه تولید و در مجموع، فقدان استراتژی و تاکتیکهای اقتصادی منطبق با سیاستهای جهانی سرمایه عمده ترین عواملی است که در بعد اجتماعی، کارتولیدی را از صرفه اقتصادی باز داشته است. این عوامل باعث افزايش روزافزون بیکاری و فقر معیشتی توده مردم و در نتیجه، رکوداقتصادی شده واین روند همچنان رو به گسترش است. بطوریکه روزانه چندین واحد تولیدی فعال متوقف می شوند و کارکنان آنها به خیل بیکاران می پیوندند. صنعت نساجی اولین صنعتی بود که توقف و ورشکستگی آن از اوائل دهه 70 آغازشد و امروز صنایع مختلف دچار این عارضه شده اند؛عارضه ایکه همواره واردات کالای مشابه توسط سرمایه تجاری رانتی و مافیایی و البته با بهایی ارزان تر از تولید داخلی را، بهمراه داشته است. نمونه بارز این پدیده در شرایط حاضر، واردات مقادیرهنگفتی شکر ظرف 2 سال اخیراست که موجب شده بخش اعظم تولید سال 85 و کل تولید سال 86 کارخانجات شکر به فروش نرسد و درانبارها تلمبار شود. در وضعیت کنونی، بجزصنعت نفت و گاز که در انحصار کامل دولت و سازمانهای نظامی و اطلاعاتی بوده و از پشتوانه بی حد و حصرمالی برخورداراست، سایرصنایع به درجات مختلف دچار رکود و بحرانی هستند که نمود عینی آن عبارت است از: زیان دهی عملکرد، دراختیارنداشتن منابع مالی برای خرید مواد اولیه و تامین سایرهزینه ها، بدهیهای سنگین بابت مالیات، حق بیمه، حقوق و مزایای کارکنان و وامهای بانکی، کاهش مستمر تولید، بالا بودن بهای تمام شده تولید و پایین بودن کیفیت آن وعدم توانایی به حضور در بازار و رقابت با کالاهای وارداتی (عمدتاً چینی). تا اینجا مربوط می شد به رکود اقتصادی و ویژگیهای آن.
ازسوی دیگر، ایران کشوری است که بودجه دولتها همواره با درآمدهای نفتی بسته شده و می شود. این فاکتور ضربدر رکود تولید و سرمایه گذاری در بخش صنعت، مساوی است با افزایش بیش ازحد و غیرطبیعی نقدینگی و تورم. دولتهای قبل ازاحمدی نژاد تا حدی به این موضوع پی برده و با تهیه بودجه های انقباضی، تشکیل صندوق ذخیره ارزی و برخی سیاستهای دیگر سعی در کاهش حجم نقدینگی و مهار تورم داشتند. مسلم است که در جمهوری اسلامی هیچگاه بستر مناسب سیاسی برای حل بحران اقتصادی وجود نداشته و این بحران همواره جزء لاینفک رژیم اسلامی بوده و خواهد بود. با اینحال سیاستهای دولت احمدی نژاد دو چندان به سرعت این بحران افزود و همراه با رشد فزاینده حجم نقدینگی، نرخ تورم را طبق آمار صندوق بین المللی پول، تا حدود 20 درصد بالا برد. این سیاستها کار را بجایی رسانده که سروصدای بعضی مقامات دولتی هم درآمده است. اخیراً طهماسب مظاهری، رئیس بانک مرکزی اعلام کرد  كه "ميزان نقدينگى در پايان مهرماه امسال به 148 هزار و100 ميليارد تومان  رسیده" و با این ترتیب، رشد نقدینگی طی مدت دو سال حدود 90 درصد بوده است. وی همچنین با استناد به گزارشهای اداره کل اقتصادی و دارایی استان قم و گزارش وزارت اطلاعات در باره "طرحهای زود بازده " ابتکاری رئیس جمهور، شکست این طرحها را اعلام داشت.
این موضوعات به اضافه عوامل دیگری همچون بودجه های کلان رسمی و غیر رسمی حکومت برای پیشبرد میلیتاریسم و تروریسم و یا لفت ولیس مقامات رژیم در موسسات، شرکتها و سازمانهای دولتی و بنیادهای رنگ و وارنگ که خود درحد ارقام بودجه ایست، عملاً ساختارهای اقتصادی کشور را نابود ساخته است.
می پرسید مردم چگونه با این وضعیت سر می کنند. طبیعی است که هرانسان گرسنه ای باید سیر شود و حداقل نیازهایش برآورده گردد. اکثر کسانیکه مشغول بکارهستند و حقوقشان هم بموقع پرداخت می شود، با اشتغال به کار دوم که معمولاً مسافرکشی است، به هرترتیب ماه را به پایان   می برند. عده ای هم که کارشان بیشتر در ارتباط با امور روزانه مردم و مراجعات آنهاست، با گرفتن رشوه و حق حساب (به قول زعمای قوم، حق التسریع) روزگار می گذرانند. بنظرمن هیچکس را دراین سطح نمی توان متهم به عمل خلاف نمود. بعنوان یک قاعده کلی، این سیستم فاسد حکومتی است که کارکردهای اقتصادی واجتماعی اش فراتراز اراده آحاد جامعه قرار گرفته و آنرا به امورعادی و روزمره زندگی مردم تبدیل می سازد. اما برای افرادی که محروم ازکار و درآمد هستند، براستی راهی بجز روی آوردن به شغلهای کاذب، فروش موادمخدر، تن فروشی و امثال آن و یا دزدی باقی نمی ماند. بیکاری و فقر اقتصادی، درکنار عوارض و تبعات اجتماعی آن و در سایه حکومتی بشدت ارتجاعی و عقب مانده، فاجعه انسانی غریبی را موجب شده که گوشه هایی از آن همه روزه در صفحه حوادث روزنامه ها بچشم می خورد.
یک دنیای بهتر: روحیه اعتراضی در جامعه بالاست. اعتراض کارگران و جوانان و زنان گسترده است اما ما کمتر شاهد اعتراضات توده ای در سطح جامعه هستیم. علت این مساله را در چه می بینید؟
مهرداد کوشا:همانطور که گفتید اعتراضات گسترده است، اما یکپارچه نیست و منجر به فلج کردن نظام اسلامی نمی شود. مردم درعین تنفر و انزجاری که از جمهوری اسلامی داشته و به این حقیقت پی برده اند که هرحق و خواسته ای را فقط با زور از این رژیم می توان گرفت، ولی نیازمند مرجعیت و نقطه اتکایی برای مبارزات خود هستند که هنوز آنرا بطور مشخص نیافته و یا انتخاب نکرده اند. این کمبود از لحاظ روان شناختی موجد نوعی منع و تردید، بخصوص در اقشار میانی جامعه، می شود و گاهی به این تصور می انجامد که شاید یکسره کردن کار جمهوری اسلامی فقط کار آمریکاست.عده ای نیزبا یک جمع بندی سطحی از تجربه سرنگونی حکومت پهلوی و جایگزینی آن با جمهوری اسلامی و با این نتیجه گیری که انقلاب باعث پس رفت جامعه و وضع معیشتی مردم شد، از هرگونه حرکت انقلابی درهراس بوده و مصلحت را در رفتارمحافظه کارانه می بینند. با این وضعیت و درشرایطی که دستگاههای پلیسی و امنیتی جمهوری اسلامی هر صدای مخالفی را سرکوب می کنند، ماکمتر شاهد اعتراضات صریح و شفاف سیاسی بوده و اعتراضات مردم بیشتر در قالبهای اقتصادی و صنفی و معمولاً بصورت پراکنده بروز کرده است.
یک دنیای بهتر: بعضا شنیده میشود که مردم علت پایداری رژیم اسلامی را در نبود مساله رهبری در صفوف اپوزیسیون سرنگونی طلب میدانند. ارزیابی شما چیست؟ کمونیسم کارگری برای پر کردن این خلاء چه باید بکند.

مهرداد کوشا:درست است. همه کسانیکه پیش شرط رفع معضلات اقتصادی و اجتماعی ایران را خلع ید سیاسی از جمهوری اسلامی توسط خود مردم می دانند، یکی از دلایل اصلی پایداری رژیم را فقدان رهبری منسجم در اپوزیسیون سرنگونی طلب ارزیابی می کنند. شک نیست که جمهوری اسلامی در تمامی 30 سال گذشته از هر وسیله، ابزار و سیاستی، در داخل و خارج کشور، برای حفظ خود استفاده کرده، امٌا آنچه که باعث موفقیت رژیم در این زمینه شده، در واقع ضعف اپوزیسیون در سازماندهی یک جنبش گسترده، یکپارچه و پیگیر و در نتیجه از قوه به فعل در نیامدن پتانسیل انقلابی مردم بوده است. رژیم اسلامی نیروها و تشکیلات متعدد نظامی و شبه نظامی برای بقاء خود تدارک دیده و تاکنون بهره زیادی از آنها برده است. سرکوب وحشیانه جنبش دانشجویی تیرماه سال 1378که می رفت به یک جنبش انقلابی گسترده تبدیل شود، توسط نیروهای انتظامی وامنیتی و در کنار آن، کنترل کوچه و خیابانهای شهر توسط نیروهای بسیج، مصداق این واقعیت است. اما تدارک همه این ابزار و نیرو و یگان و گشت وغیره با صرف هزینه های بسیار بسیار هنگفت ازکیسه مردم، از نان  وآب و درمان و مسکن آنها و بطور مشخص، از ثروت بیکران نفت و گاز کشور حاتم بخشی می شود. حال درنظر بگیرید که این رژیم با اعتصاب یکپارچه کارگران صنعت نفت مواجه شود. آنگاه همه شاهد خواهند بود که شمشیرهای رژیم بسرعت کند شده، سایراقشار به کارگران اعتصابی پیوسته و ابزارهای سرکوب پی درپی ازکارخواهند افتاد.   
با این ترتیب، سرنگونی جمهوری اسلامی نیاز به یک انقلاب دارد؛ انقلاب سازماندهی و رهبری       می خواهد و رهبرکسی است و سازمانی است که تا آن درجه مورد اعتماد مردم قرار گرفته که با یک فراخوان عمومی می تواند اعتصابات سراسری براه انداخته و آنرا سازماندهی و اداره کند.
اگر قراراست جنبش سرنگونی توسط احزاب کمونیزم کارگری سازماندهی و رهبری شود، که قطعا چنین است، به نظرمن در شرایطی که بسر می بریم، عمده ترین مانع در کار این احزاب سکتاریسم آنهاست. اعتراضات کنونی کارگران و سایر اقشار مردم، هم به لحاظ کمی وهم به لحاظ کیفی، باید و می تواند بسرعت ارتقاء یابد. اما این مهم قبل از هر چیز در گرو شناخت زمینه های مادی سکتاریسم و مرزبندی با آن دراحزاب، هم درتئوری و هم در پراتیک است. سال 1386 شاهد رشد کیفی چشمگیری در جنبش دانشجویی، به واسطه اعلام استقلال بخش چپ و رادیکال آن، بودیم. تحت تاثیر این جنبش، اعتراضات توده ای می تواند تغییرات عمده ای را تجربه نماید. سکتاریسم دراحزاب کمونیزم کارگری جنبش دانشجویی را هم از حرکت بالقوه آن باز خواهد داشت. و در خاتمه، یادآوری تجربه تاریخی و خاطره شیرین کنفرانس برلین که همه جا و همواره با حزب کمونیست کارگری منصورحکمت تعریف و تداعی می شود. امروز آیا احزاب این جنبش قادر به ایفای نقشی به همان برجستگی خواهند بود؟  *

گفتگوهای یک دنیای بهتر ( مصاحبه ها)